گروه اجتماعی: «جان خودم که سهل است زندگیم را میدهم اما سفره امام حسین(ع) را باید برپا کنم. مادرم وقتی فهمید ماشین را فروختهام، پیشانیم را بوسید» می بینی؟ این مردم حرف نمیزنند، روضه میخوانند. هر کدام هر جا نشسته هر چه دیده با همان روضه میخواند.
به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) از خوزستان، از عین دو تا چذابه می رویم. علمها و تابلوها و موکب ها شهادت می دهد اتفاقی پیش روی ماست. بغض شیعه راهش را باز کرده است، مگر نمی بینی خاک این سرزمین نمناک است؟ اینجا خبری هست.
اگر توانستی به اینجا سر بزنی، سر بزن. وقتی آمدی خود با چشمهایت می بینی خادمی برای آقا و مولایمان حسین(ع) برای خود یک دوره تهذیب شده است.
ایستگاه واکس کفش زائرین؛ خانم منصوری: جانمان فدای امام حسین(ع)
۴ روز است اینجا هستم. کفش زوار را واکس میزنم، هر کار دیگری از دستم بیاید انجام میدهم. با بچهها و آقابچههایم آمدهام. من و دخترم اینجا نشستهایم، شوهرم و پسرم در موکب روبه رو کار میکنند.
میگوید: از شوش دانیال آمدهام؛ برای محبت اهلبیت(ع) و امام حسین(ع) آمدهام. میپرسم: کربلا رفتهای؟ کربلا نرفتهام.
از امام حسین(ع) چه میخواهی؟ آرزویم اول ظهور حضرت صاحبالزمان عجلالله تعالی فرجه شریف و بعد سلامتی همه مسلمین است. روزانه صدها کفش واکس میزنم. خستگی ندارد. افتخار است. الان دو سال است که به چذابه میآیم.
یک جمله درباره امام حسین(ع): «جانمان فدای امام حسین علیهالسلام».
دشتآزادگان، موکب الحوراء زینب(س)، هادی غابشی/این خدمت ما را به راه راست هدایت کرده است
حدود ۱۷ روز است که در مرز چذابه هستم هشت سال است به اینجا میآیم. روزانه، صبحانه، میان وعده، ناهار و شام به زوار میدهیم. ۷۰ نفر هستیم که شیفتی کار میکنیم آمدهایم به زوار اباعبدالله(ع) خدمت کنیم؛ عشق به امام حسین(ع) ما را به اینجا کشانده است.
سلامتی رهبر و نابودی دشمنان اسلام را از خدا میخواهیم. از خدا میخواهم سربازان گمنام و تمام نیروهای امنیتی و انتظامی ایران را حفظ کند.
بچههایمان را از کودکی میآوریم اینجا خدمت کنند، تا با این راه آشنا شوند.
امام حسین(ع) از جان خود و خانوادهاش گذشت تا اسلام سربلند و پایدار باشد. ما نیز باید این راه را دنبال کنیم و به نسلهای آینده و جهان معرفی کنیم. این خدمت ما را به راه راست هدایت کرده است و تا آخر این راه را دنبال میکنیم.
زائران ملایری: فقط می خواهم راهش را بشناسم
زائران زیادی از روبه رو میآیند، رفتهاند به زیارت حسین(ع) و برگشتهاند. نفسهاشان از آن سوی مرز هوا را رقیقتر کرده است؛ نفسها و آههایی که کشیدهاند، تسبیحهاشان ثمر داده … زائران حسین دارند میآیند…
یکی شان می گوید: دوازدهمین بار است که به کربلا میروم. نمیشود که نروم. از شهر ملایر آمدهام. تنها چیزی که از امام حسین(ع) میخواهم هدایت است یعنی اینکه بتوانیم راهش را بشناسیم. فقط همین است.
هدف ما از پیادهروی این است که سعادت داشته باشیم، این ایام شاید خدا لطف دیگری به ما داشته باشد.
زائر دیگری میگوید: حضرت زینب(س) روز اربعین پیاده به کربلا رفت ما هم به نیابت از حضرت زینب(س) هر سال کربلا میرویم.
موکب تزریقات، سلیمانی: خیلی سخت است که میبینی همه میروند و شما ماندهای
این موکب از یازدهم آبان اینجا برقرار است؛ این موکب وابسته به ستاد اربعین و بنیاد برکت وابسته به ستاد اجرایی فرمان حضرت امام(ره) است. به صورت میانگین روزانه ۶۰۰ تا ۷۰۰ نفر را ویزیت میکنیم و خدماتی که در توانمان باشد انجام میدهیم از جمله داروهای رایگان، تزریقات، تست قندخون و چربی و … .
هر زائری که وارد میشود، برای او نسخه صادر، مراحل درمانی او ثبت میشود و برای سالها بعد مورد بررسی قرار میگیرد که چه خدماتی لازم است بیشتر ارائه شود. چون اینجا نقطه صفر مرزی است برای نگهداری داروها، یک کامیون حمل دارو هماهنگ کردهایم که در مرز مستقر است، داروهایی که لازم است در دسترس باشد اینجاست و داروهایی که باید در شرایط بهتری نگهداری شود، در کامیون قرار دارد. این موکب تا ۲۱ آبان برقرار است و در صورت دستور تمدید، بیشتر باقی میماند.
سال گذشته در مهران بودم امسال چذابه هستم خدمت به زوار از یک طرف لذتبخش است و از طرفی سخت است، خیلی سخت است که میبینی همه میروند و شما ماندهای، حس خیلی خاصی دارد، یک حالت دوگانهای است. تا به حال قسمت نشده کربلا بروم.
همین که صداقت داشته باشیم و صادقانه بتوانیم خدمت کنیم خدمت به معنی واقعی، خودش درس بزرگی است. انشاءالله بتوانیم یاد بگیریم و انجام بدهیم.
یک جمله درباره امام حسین(ع): یک دریای بیکران را نمیشود با یک لیوان اندازهگیری کرد، امام حسین(ع) از خودگذشتگی کرد تا به شعور دینی برسیم.
سید کاظم یاوریمقدم: از امام حسین(ع) عاشقی را یاد می گیرم
چهار سال است که به چذابه میآیم و مسیر زوار را تمیز میکنم من بچه بستان هستم، ۱۳، ۱۴ روز است که اینجا هستیم و به صورت شیفتی کار میکنم و تا به حال کربلا نرفتهام.
بیشتر مردم رعایت نمیکنند و روی زمین زیاد آشغال میریزند ما از صبح مشغول جمع کردن زبالهها هستیم سطل زباله به تعداد هست، موکبها کمک میکنند؛ اگر تنها بودیم نمیتوانستیم زبالهها را جمع کنیم.
از امام حسین(ع) عاشقی را یاد می گیرم و از او فقط همین را می خواهم.
موکب روستای هوفل شرقی، سید غالب حسینی/تا آخر عمر عشق امام حسین(ع) را فراموش نمیکنیم
چهار سال است که به مرز چذابه میآییم و روزانه صبحانه، ناهار و شام زائران را برای آنها آماده میکنیم عشق به امام حسین(ع) ما را به اینجا کشانده است ما روزانه غذا را در اهواز پخت میکنیم و هر روز ساعت ۹ اهواز میروم عیالم غذا را آماده میکند و آن را اینجا میآورم.
۱۶- ۱۵ روز است اینجاییم کار برای امام حسین(ع) خستگی ندارد کاری نکردهایم برای زوار.
می پرسیم: از امام حسین(ع) چه میخواهی؟ لحظه ای فکر می کند: می گوید: فقط … بعد گریه می کند و دیگر نمی تواند حرف بزند.
همسرش می گوید: هشت روز است غذای زوار را آماده میکنم. محبت امام حسین(ع) طوری است که احساس خستگی نمیکنم تا آخر عمر عشق امام حسین(ع) را فراموش نمیکنیم؛ خداراشکر ۵ بار به کربلا رفتهام.
از امام حسین(ع) میخواهم که شیعه را بر محبت خود حفظ کند و از این راه خارج نشود؛ این طلب ما از امام حسین(ع) است.
حجتالاسلام خلفی(زائر) اهواز: حرفی که تمام شخصیت آقا سیدالشهدا(ع) در آن خلاصه میشود
یک روحانی را می بینیم که بین مواکب راه می رود. شاید او هم آمده مثل خیلیها این دنیای متفاوت در نقطه صفر مرزی را تماشا کند.
می گوید: جو اینجا طوری است که آدم را کربلایی میکند. یکبار به کربلا رفتهام. اما امسال شرایط جور نشد. درسی که به نظرم امام حسین(ع) به همه مردم تا روز قیامت داد، درس آزادی و آزادگی است. همه مردم آزاده جهان در این فقره از ایشان تبعیت میکنند. هر قیام و نهضتی بوده که برای دفاع از حق شکل گرفته از آقا سیدالشهدا تبعیت کردند.
امام حسین(ع)، یک دنیا است؛ «هیهات مناالذله» حرفی است که تمام شخصیت آقا سیدالشهدا(ع) و قیامش در این کلمه خلاصه میشود.
زندگی حضرت سیدالشهدا(ع) را باید مو به مو مطالعه کرد و نه تنها مطالعه، بلکه باید در آن تفکر هم بکنیم. هر آدمی با هر دین و فکری برای اینکه سالم زندگی کند باید درس درست زندگی کردن را از آقا سیدالشهدا یاد بگیرد.
موکب حضرت زینب(س)از ملاشیه اهواز ، ایوب برهانی:به خاطر دو هفته خدمت از امام حسین(ع) اجری بخواهیم؟
این برکتی است که خدا به امام حسین(ع) داده است و محبتش را در دل همه انداخته است. به عشق امام حسین(ع) آمدهایم و جرأت نمیکنیم از امام حسین(ع) چیزی بخواهیم کاری نکردهایم امام حسین(ع) همه زندگی خود را برای اسلام داد؛ حالا ما بیاییم به خاطر دو هفته خدمت از امام حسین(ع) چیزی بخواهیم؟ نه ما کاری نکردهایم.
صبر و اخلاق مهمترین چیزی است که از امام حسین(ع) یاد میگیرم، در عاشورا میبینم امام حسین(ع) در جواب ناسزاها چگونه به آنها جواب میدهد.
موکب اهل البیت(ع)، عدنان منابی، اهواز/امام حسین(ع) همه دارایی ما است
دو هفته است که در موکب اهلبیت(ع)اینجا هستم امسال سال اول است که اینجا میایم به نیت خدمت آمدهام اما تاکنون قسمت نشده است کربلا بروم؛ از امام حسین(ع) ایمان و فداکاری را یاد میگیریم امام حسین(ع) همه چیز ما است دنیای ما است از امام حسین(ع) ایمان و فداکاری را یاد میگیریم.
موکب شهر تودِشک اصفهان، رحیمی:هر کاری کنیم حتی برابر قطرهای از خون امام حسین(ع) که به زمین ریخته شد نمیشود
می گوید: فرهنگی بازنشسته است و از اصفهان آمده است: ما از محرم برای راه اندازی این موکب تبلیغ میکنیم و کمک های مردمی را جمع میکنیم. قبل از اربعین آمدهایم و نیت ما این است که دو سه روز بعد از اربعین بمانیم.
سال دوم است که اینجا میآیم. از شهر تودشک. ما در شهرستان هر شب جمعه موکب داریم اینجا هم موکب به پا کردهایم انشاءالله همه جا فیض ببریم ماها هر کاری کنیم قطرهای از خون امام حسین(ع) که به زمین ریخته شد نمیشود.
مقابل اسم حسین(ع) نمیتوانم آرام باشم
مقابل یکی از موکبها بیست، سی زن نشستهاند و سیب زمینی پوست میگیرند. یکی شان خود را طوبی شیخدزفولی معرفی میکند و می گوید: این اتفاق در سراسر دنیا تک است. امسال اولین سال است که به چذابه میآیم. در مقابل اسم حسین(ع) نمیتوانم آرام باشم از آقا سلامت فکری و سلامتی مذهب شیعه را میخواهم و تاکنون کربلا نرفتهام.
و چند متر جلوتر درست وسط خیابان سه چهار جوان و نوجوان نشسته کفش زائران و خدام را پاک می کردند.
سید میلاد کلاس هفتم است، گفت: فردا میشود چهار روز که اینجا آمدهام. فقط امسال است که آمدهام با دوستانم از طرف مسجد کجبافان دزفول اینجا آمدهام حس خوبی است کمک کردن به زائران که با کفشهای تمیز کربلا بروند، خیلی خوب است.
امام حسین من را طلبید بیایم اینجا کمک کنم
ابوالفضل هفتم دبستان و دوست سید میلاد است. می گوید: چند روز پیش که قبل از اینکه بیاییم اینجا دوستم را دیدم گفت: ابوالفضل میخواهیم برویم کربلا الان سرویس میآید سرویس کمی دیر کرد امام حسین منو طلبید بیایم اینجا کمک کنم؛ از مدرسه اجازه گرفتهایم بیاییم اینجا.
یکی دیگرشان خود را اسکندر شریفی ۲۴ ساله از حمیدیه معرفی می کند و می گوید: اولین بار است میآیم و دانشجوی مهندسی شاخه نفت هستم. وقتی تلویزیون زائران را نشان میدهد مشتاق شدم بیایم به زائران خدمت کنم و ثوابی کسب کنم.
از امام حسین(ع) میخواهم پدر و مادر را حفظ کند و به من قدرت بدهد سال آینده هم در خدمت زائران او باشم.
موکب جوانان دزفول/خیلی وقتها از دین دور شدهام اما اینجا دوباره برگشتهام
یکی از موکب داران جلو می آید و می گوید: ۳۱ سالم است و به عشق خودش میآییم با بچههای مسجد سه سال است که اینجا میآییم.
از نظر اخلاقی زمانهایی بود که از دین دور شدهام اما وقتی سمت این خدمت آمدم، دوباره برگشتهام و اعتقاد پیدا کردهام. بعضی بچهها اصلاً اعتقاد به این چیزها نداشتهاند اما امسال که آمدند میگفتند: حس و حال عجیبی دارند من با ۱۵ نفر از دوستان اینجا میآیم.
موکب شوش، حاج علی عرب: زندگیم را میدهم تا سفره امام حسین(ع) برپا باشد
حاج علی از آنها است که کرامت دیده؛ از آنها که به قول خودش هنوز در حیرت است از آنها که وقتی صحبت امام حسین(ع) می شود، دیگر نمی تواند حرف بزند. می گوید: پارسال میخواستم موکب بزنم دستم تنگ بود فقط ۱۰۰ هزار تومان پول داشتم. به خاطر اینکه دستم را دراز نکنم. برای سفره امام حسین(ع) ماشینم را فروختم. نمیخواهم شرمنده زوار امام حسین(ع) باشم.
این مردم حرف نمیزنند روضه میخوانند. هر کدام هر جا نشسته هر چه دیده با همان روضه می خواند.
میگوید: جان خودم که سهل است زندگیم را میدهم اما سفره امام حسین(ع) را باید برپا کنم. این از پدرم به من رسیده است این یک توفیقی است که به هر کس نمیدهند مقداری پول دستم رسید یا علی گفتم آن موقع هنوز پول ماشین کامل به دستم نرسیده بود. مادرم وقتی فهمید ماشین را فروختهام اولین کاری که کرد این بود که پیشانیم را بوسید و ۴۰۰ هزار تومان به من داد.
از بیپولی آن موقع آنقدر ناراحت بودم که تلفنم را نمیتوانستم جواب بدهم خانمی زنگ زده بود مبلغی را نذر کرده بود، به من داد، خدا کمک کرد و موکب را به پا کردیم.
۲۵ تا یک ماه بعد ـ خدایا این را ننویس درست نمی دانم ـ از اربعین به لطف خدا و امام حسین(ع) آن پولها به خانه من برگشت و هنوز متحیرم این اتفاق چطور افتاد.
همین غبارها که با زائران میآید کافی است
آنجا زنان زیادی می دیدی که نان می پختند، روزی ۶۰۰ _ ۷۰۰ نان می پزند. یکی شان می گوید کربلا نرفته است. می گوید: همین غبارها که زائران با خود می آورند کافی است، همین هم خوب است.
بعضیها رفتهاند گوشه موکب دور از هیاهوی آمدن ها و رفتن ها، نمی دانم چه چیز را نگاه می کنند که اینطور شانه هاشان از گریه می لرزد.
اینجا که آمدی به دستهای این مردم نگاه کن که برای تقدیم هر چه دارند، مسابقه گذاشتهاند. پرسیدن ندارد، پیشاپیش این جماعت عاشق سرازپا نشناخته حسین(ع) ایستاده. او را که میشناسی؟
این دستها مثل او، یاد گرفتهاند هر چه دارند بدهند. آمدهاند گذشتن را مشق کنند و چه خوب و چه خوش خوان مشق میکنند.
جوانی روی زمین نشسته در مسیر زائران کفشهایشان را پاک میکند یکی روبرویش چهره را با چفیه پوشانده گریه میکند.
تو چه کردهای که مردم هماره میخواهند پیش پای زائران و عاشقانت این همه خم شوند؟
تو چه کردی که این مردم با نام تو و هر چه به تو پیوند دارد این همه به خاک، به خاکساری به خودشان، به خدا نزدیک میشوند؟
آقا! پشت سر کربلای تو آدمها دارند چه میشوند! ببین خصلتهای آسمانیات چطور امروز در دستهای این مردم راهش را به سوی تاریخ باز میکند. مطمئنم همه این اتفاق شگفت خوب پیش چشمهای روشن توست.
کامله بوعذار
منبع:ایکنا